باسمه تعالی
جانبازان شیمیایی
کدامین قانون خدا، کدام قانون سازمان ملل متّحد، حقوق بشر، شورای امنیّت و کنوانسیون ژنو، فرهنگ، آزادی و دموکراسی در عصر تمدّن و پیشروی دانش های بشری می گوید که با گاز خردل، خشاور و سمّ سیانور بچّه های مظلوم را مسموم و پوست بدنشان را بسوزانند و با این آتش های دوزخی بدنشان را لخته لخته کرده و راه تنفّس آنان را بند نموده و خفه سازند؟ الحق که سیه رویان تاریخ امروز هرچه چنگیز، نرون، آتیلا، رامسس، سزار و فرعونهاست روسفید کرده اند. حقوق دانان و
دیپلمات ها که مشامشان از عطرهای فرانسوی آکنده است، کجا بودند هنگامی که گازهای سفیدرنگ بمب های شیمیایی که بوی تعفّن سیر، سیب زمینی و تخم مرغ گندیده می داد، حلبچه، فاو، مجنون و ... را آلوده ساخت و گلوها را سوزاند و راه تنفّس ها را بست و بدنها را قلّاب قلّاب نمود؟
آیا سازمان ملل متّحد و شورای امنیّت در آن هنگام که کشتی های حامل مواد زهرآگین از کالیفرنیا بار می شدند و از بنادر فرانسه عبور کرده و از راه بندر عقبه وارد عراق می شدند، سخت به خواب خرگوشی فرو رفته و در رؤیای افیونی خود محاط مثلث شوم زر و زور و تزویر بودند؟
انسانیّت مسموم شد و سوخت و سازمان ملل خفقان گرفت و جیغی نکشید. آیا حتّی از چشمان پارلمانترها و سازمانهای جهانی قطره اشکی چکید هنگامی که چشمان سرخ و متورّم انسانهای مظلوم و مسموم سوخت و کور شد و حالت تهوّع شدید آنان را به سوی مرگ کشاند؟
جلّاد روسیاه مزدور که دست هرچه شمر و خولی است از پشت بسته با کدامین مجوّز این همه سموم را میان جوانان پاک و معصوم و مردم شریف و بی گناه می پاشد که یا آنان را به کام مرگ می کشاند و یا به بیماریهایی مبتلا می سازد که تا آخر عمر گریبان گیرشان می شود؟ آیا این ریگان ها، میتران ها و گورباچف ها در پشت میزهای شوراها می نشینند تا فرمان قطع حیات انسانها و حتّی دامها و گیاهان را صادر نمایند؟
عاطفه، انسانیّت، مهرورزی و نوع دوستی از میان مردم رخت بسته و ناپدید گردیده و انگار نه انگار که این انسان است که اشرف مخلوقاتش نام نهاده و تاج کرامت بر سرش قرار داده اند و اینک به سبب طمع ورزی و مقام پرستی و خودخواهی هم نوعان خود باید خون استفراغ کند و گاز سمی سفید متعفّن را به
ریه هایش بفرستند. آنانی که دم از آزادی و دموکراسی و گستره ی قسط و تجلّی عرفان می زنند، کجایند که این همه استضعاف کشی، تبعیض، امتیازات طبقاتی،
ستم کشی و ستم گری را ببینند و برای اعلای کلمه ی حق چاره ای بیندیشند؟
هنگامی که کف کوچه های دخانیات حلبچه از پودر سفید فرش شد و مثل آن بود که روی زمینش آهک پاشیده باشند و محلّه بوی مخصوص می داد، بویی که آرشیو ذهن شبیهی برای آن نمی یابد، به مشام رسید، حقوق دانان کجا بودند که ببینند پیکر دختری را که روی زمین افتاده و اطراف دهان و دماغ او به اندازه ی یک وجب کف جمع شده و پای چپش به طرز غیرطبیعی خم شده و پسری که سفیدی چشمانش به رنگ خون درآمده و سیاهی هر دو چشم به یک سو متوجّه است و بی اختیار
نقطه ای موهوم را تماشا می کند. نفسش تنگ تنگ است. آب بینی و دهان صورت او را پوشانده است و سینه خرخر عجیبی دارد؟ کجایند ببینند جسد نوزاد در آغوش مادر در آستانه ی درب خانه ای، اجساد مادری و پنج کودک در مقابل درب خروجی، کودکی شیرخوار در آغوش مرد میان سال، صدای ناله و شیون از خانه ها و دمپایی کوچک کنار جسدی کوچک با دهانی نیمه باز و چشمهایی بسته و صدها نعش با هزار و یک تصویر دیگر که فجیع ترین نمایشگاه جنایت در بهار حلبچه به نمایش درآمد و درخت زندگی در آنجا ریشه کن شد؟
چه کسی فکر می کرد که آن ابر سفید که خیلی زود فرو نشست، عامل شیمیایی برای کشتن اهل کوچه دخانیات حلبچه باشد؟ سوگنامه ی حالات کودکان و نوزادان را هنگام وقوع بمباران بنویسیم و مرثیه ها بخوانیم و اشکها در حسرت آن فرو چکانیم.
بمب های شیمیایی ریشه ی اکثر خانواده ها را می سوزاند. زنها بی خبر از شوهر، مردها بی خبر از زنهایشان، کودکان بی اطّلاع از پدر و مادر و مادری شیمیایی شده در حال وضع حمل و تمامی اینها یادآورد تکرار جنایات بزرگ تاریخ است که با دستهای جلّاد قدّاره بندی به نام صدام «بانیپال» به وقوع می پیوندد.
سخن آن کودک چهار ساله ی کُرد عراقی را چگونه از صفحه ی ذهن می توان زدود، هنگامی که با لهجه ی شیرین کودکانه و آمیخته به دلهره می گفت : «بابا! من از بمب نمی ترسم، من از شیمیایی می ترسم».
عید و عیدی دو واژه ی تفکیک ناپذیرند و عیدی شهر حلبچه، دلخراش ترین روزهای زندگی اوست. عیدی او از آن مزدور دژخیم، جسدهای سیاه شده و شیمیایی اهالی شهر است. عیدی او استفراغ خونین و خشکیده و مالیده بر لبهای اهالی حلبچه است.
اینها جنایات کاخ سفید دل سیاهست که در قلب واشنگتن دی.سی در میدانی فراخ و گسترده با فرش های سبز چمن و با حاشیه ی لاله های سرخ و درختان اقاقیا و سروهای نقره ای و نرده های زیبا و ظریف و گل بوته های ایوان، سربرافراشته با گنبدی سپید در متن آسمان بی رنگ و در پرتو خورشید با رنگی سپید می درخشد و ستونهای بلند و تراش خورده ی مرمرین قاعده های آن را به دوش گرفته اند و اتاقی مجلّل و بیضی شکل در سایه ی این گنبد تعبیه گردیده که مقرّ رئیس جمهوری آمریکاست که با هزاران رشته ی نامریی به همه سوی جهان مرتبط است و به هر جا پنجه می افکند. از این دخمه ی ابلیس و آغل اهریمن فرمانهای پلید و تبه کاری و فریب و رنگ و ریا و نیرنگ صادر می گردد. فرمان بمباران شیمیایی شهرها و روستاها و انتشار گازهای سمّی است تا بر اجساد سیاه شده قهقهه زند و عربده کشد و
تمدّن ها را به خاکستر تبدیل نماید. او در سایه ی فریب هایی چون صلیب سرخ، سوسیالیسم، دموکراسی و مبارزه با مارکسیسم و تروریسم جنایت می آفریند و هر حرکت انقلابی را بنیادگرا، ارتجاع، دیوانگی، کهنگی و ترور می خواند و بمب هایش اطفال معصوم مهدکودک را تکّه تکّه می کند و هزاران زن و مرد و بچّه ی بی گناه را در خاک و خون می غلطاند. اوست که چنگ و دندان سگی صدام را تیز می کند تا به انجام چنین جنایت های هولناکی جسارت و جرأت یابد. چرا شمشیرها به دست زنگیان مست افتاده است؟ هنوز دود انفجار هیروشیما از دماغشان تنوره می کشد و مشتی جنایت کار پست و دزد قدّاره بند و چکمه پوش دیکتاتور بر جهان حکومت
می کنند.
چه کسانی باید پاسخ این همه ظلم ها، ستم ها، دردمندیها، گرسنگی ها و شهادت ها را بدهند. عاطفه ها، درد و خشم ها، فریاد و قیام ها در کدام دخمه ها مدفونند؟ چرا فریادی به آسمان نمی رسد؟
این بمب های شیمیایی که انفجار آنان شباهتی به انفجار بمب های مخرّب و حاوی تی.ان.تی ندارد، با پاشیدن مواد مایع و گاز سفیدرنگ بدبو به اطراف محیط را آلوده ساخته و موجب سردرد، دل درد، تهوّع و اسهال موجودات می گردد و آن چنان بر مصدومین و مجروحین شیمیایی اثر می گذارد و به اندازه ای شدّت تهوّع در آنان زیاد است که حس می کنند سینه شان از جا کنده شده و یا نفس در گلویشان خفه گردیده و یا چشمانشان از نگریستن باز مانده است و اگر فوراً به تعویض لباسها اقدام نکنند و خود را در آب شست و شو ندهند، عواقب بسیار مهلکی در پیش خواهند داشت. اگر چه پدافند شیمیایی «ش.م.ر» می تواند از بسیاری اثرات شوم و خطرناک پیش گیری کند و یاری گر مصدومین باشد، اما چه بسیار مصدومین شیمیایی که یا هلاک شدند و یا دچار عوارض های بعدی اثر گازهای سمّی شده و بعضی جهت درمان به کشورهای خارجی اعزام گردیده و آن همه مخبرین جراید و طرفداران حقوق بشر از حال زار و روزگار نزار آنان با خبر شدند ولی در این دنیایی که جنایت ها در پس پرده پنهان می ماند، کو گوش شنوا که قربانیان سمّ سیانور و گاز خشاور و خردل را ببیند و تکانی بخورد و قطره اشکی بیفشاند و فریاد عدالت خواهی بلند کند که : ای واویلا انسانیّت از دست رفت! و تنها به قول یغمای جندقی باید گفت :
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ی من آنچه البتّه به جایی نرسد فریاد است
من ا... التّوفیق
زهرا خلفی
عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی دزفول
منابع و مآخذ
1- راویان فتح، عزّت الله بصیری، امید دادگستر، نشر عقیدتی سیاسی مرکز آموزش توپخانه ی اصفهان، چاپ اوّل، پاییز 1375
2- سفر به قلّه ها، هدایت الله بهبودی، مرتضی سرهنگی، سیّد یاسر هشترودی، انتشارات برگ، چاپ اوّل، 1367
3- شانه های زخمی خاکریز، صباح پیری، انتشارات حوزه ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اوّل، 1369
4- فتح فاو، فخرالدّین حجازی، مؤسّسه ی انتشارات بعثت، چاپ اوّل، زمستان 1366
:: موضوعات مرتبط:
مقالات ،
جانبازان شیمیایی،
،
:: برچسبها:
جانبازان شیمیایی,